شعرهای جنگ1
یک
چه در کافه های دلتنگ پاریس
چه در هوای مه آلود لندن
چه در سواحل اروند
بی تو
جهان به ماست بیرون از یخچال می ماند
و من
مگسی که گرداگرد آن می چرخد.
دو
نمی توانم سنگر را بدون نگهبان رها کنم
حبه قندی برای این استکان تلخ می خواهم.
سه
چشم های پف کرده ی ناصرالدین شاه هم
تلخی فنجان های تو را درک نمی کند
قهوه ی شازده های ریز و درشت قجر نیز.
چه تلخی تو گاز خردل!
چهار
نقش فرماندهی را بازی کن
که در بندرگاهی ناشناخته کشته می شود
ما
قرار است سیاهی لشکر باشیم
برایت اشک بریزیم و
پول بگیریم.
پنج
هر صبح
به گلهای کلاه خودم آب می دهم
زره ام را پهن می کنم توی ایوان
کاپوچینو را هم می زنم
با خنجر فولادی ام
و به تمام نقاط تنم
نامه می نویسم
چه تهران عجیبی است این شهر!
چه در کافه های دلتنگ پاریس
چه در هوای مه آلود لندن
چه در سواحل اروند
بی تو
جهان به ماست بیرون از یخچال می ماند
و من
مگسی که گرداگرد آن می چرخد.
دو
نمی توانم سنگر را بدون نگهبان رها کنم
حبه قندی برای این استکان تلخ می خواهم.
سه
چشم های پف کرده ی ناصرالدین شاه هم
تلخی فنجان های تو را درک نمی کند
قهوه ی شازده های ریز و درشت قجر نیز.
چه تلخی تو گاز خردل!
چهار
نقش فرماندهی را بازی کن
که در بندرگاهی ناشناخته کشته می شود
ما
قرار است سیاهی لشکر باشیم
برایت اشک بریزیم و
پول بگیریم.
پنج
هر صبح
به گلهای کلاه خودم آب می دهم
زره ام را پهن می کنم توی ایوان
کاپوچینو را هم می زنم
با خنجر فولادی ام
و به تمام نقاط تنم
نامه می نویسم
چه تهران عجیبی است این شهر!
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی